موقت برای خدا

ساخت وبلاگ

امشب از اون شبایی که دلم می خواهد از غصه بمیرم .

که حیایی نیست ..که حیایی نیست ....

که زندگی مو  اتیش زد ...مادرش همه جا گفته که من طلاهاشون برداشتم ‌...

که مادرش میشینه جلو مادرم ...بلند بلند می خنده ...مادرم سکوت می کنه ....می دونی خدا ..من از دل مادرم از اشک مادرم نمیگزرم ...نگاهم کن ...تو را قسم می دهم به خودت ...چرا سکوت کردی ...خدایا با من حرف بزن ...نذار که این ادم ها ابروی من ببرند ....خدایا مگه میشه یه ادم این همه بی حیا باشه ...خدایی ...من اون واسه تو عبادت می کنیم ..واسه امام حسین من اشک میریزم اونم اشک میریزه ...حساب کتاب عدلت را نمی فهمم ...کفر نمیگم ولی دارم نابود میشم دست بگیر بفمم این حکمت را ...بغلم کن 

روز هایی که گذشت ......
ما را در سایت روز هایی که گذشت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6abanam2 بازدید : 157 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 12:56