چیز زیادی برای گفتن نیست .

ساخت وبلاگ

تو دلم انگاری رخت می شورن چراش را هم نمی دونم 

حوصله ام نابوده 

اکانت اجتماعی تمام ادم های رفته زندگی ام را چک می کنم 

پیش دکتر ش اون هفته رفتم های های گریه کردم تهش بهم گفت مثلا ادم به تو چی بگه ..خودت مثلا باسوادی اینم وضعیت وکیل جامعه ..

بعدم من اشکام جمع کردم و زدم بیرون ..

الان فقط خالی ام بهش گفتم احساس میکنم ناکافی ام ..احساس می کنم دوست داشتنی نیستم ...

گفتم اقای دکتر بیام دوباره ..گفت نه ...برو به داشته ها نگاه کن 

من هرچی نگاه میکنم خالی ام 

مثل امشب که دلم می خواهد یکی تو دنیا پیام بده و فقط بگه بین فلانی من هستم ...

اما قسمت نمیشه ...

تو دلم رخت می شورن ..یه وقت هایی میگم کاش گذاشته بودم میم بیاد حتی هموم هر چند ماه یه بار بهتر این وضعیت نبود ..

خیلی خالی ام از همه چیز 

ادم ها وقتی می فهمن یه بار جدا شدم انگار جذام دارم ...

مامان میگه از شغلت می ترسن ...من اخه چه ترسی دارم ...چه می دونم ...

روز هایی که گذشت ......
ما را در سایت روز هایی که گذشت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6abanam2 بازدید : 11 تاريخ : دوشنبه 14 اسفند 1402 ساعت: 16:15