خدایا شکرت ...دمت گرم

ساخت وبلاگ
دیروز صبح که داشتم بلیط مشهد می خریدم فکر نمی کردم امروز بخندم ..امروز بعد مدت ها صدام خندید ..خدایا شکرت ...
باید بگم که مادرشوهرم  جای مهمی اعتراف کرده که طلا ها پیشش هست ولی شوهرم نمی دونسته ..درسته دروغ گفته ..درسته گفته فقط طلاهای من هست و طلاهای مامانم را انکار کرده ...ولی همین که بعد دروغ گفتن و انکار کلش محبور شده اعتراف کنه . .. 
همین که دست ادم دروغ گو رو شد ..
هنوز طلا ها را نگرفتم ولی همین اعتراف خیلی مهم است .خیلی ...
خدایا دمت گرم ...
پنج شنبه شب سوار یک اتوبوس می شوم و میروم مشهد ..پیش امام رضا ...

بابت تک تک دعا ها ممنون ...
چیزی از مشکل زندگی من حل نشده ولی من بعد از روزها خندیدم ..خدا هست .و.دلم پیش خودت ارومه خدا ..
زندگیم پیش تو ..هرجور که صلاح می دانی ..
خداجون دوست دارم ..:))
روز هایی که گذشت ......
ما را در سایت روز هایی که گذشت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6abanam2 بازدید : 217 تاريخ : چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت: 23:18