تلخ یعنی ...

ساخت وبلاگ

 

راستش را بخواهید من بدبختی هام را اینجا نمی نویسم که کسی برام دل بسوزاند ..یا حتی قصد ندارم شبیه آینه عبرت باشم ..اینکه پست های خصوصی تر را  رمزی نمی نویسم  به این دلیل است که نمی خواهم کسی فکر کند :  نویسنده یک دختر دیوانه است که می خواهد مخاطب جذب کند و رمان عشق و جدایی می نویسه ..

من به به خاطر ماجراهای پست پایین مهم ترین تصمیم زندگی ام را نگرفتم اون پست فقط یک درد و دل خاله زنکی بود همین ...اصلا نمیدونم نوشتن این مسایل خصوصی درست هست یانه ..به هرحال فعلا نمی دونم . راستش  من ادم ندانستن و نرسیدنم .خودم خوب می دانم .اما می دونم که خدا هست ..می دونم که کم نزاشتم ..من در هایی زیادی را زدم که هیچ کدوم باز نشد ..

جدیدا دارم فرندز تراپی می کنم ..فصل اولش تمام شده ..الان فصل دومم ..سریال فرندز را فکر کنم عالم و ادم دیدن ..اما من تازه دارم می بینم ..خوبه دوستش دارم :) 

عکس:  خیابان ابان تهران است . به وقت اذر ماهی که تو اون کافه نابود شدم .به وقت اذری که سوار یک اتوبوس از این شهر رفتم و  تو این خیابان اشک هایم ریخت ...روزهای بدی بود ..خیلی بد ..ضربه پشت ضربه می خوردم ..
عنوان : تلخ یعنی دچار ادمی باشی که نمی خواهد راه چاره ات باشد .المیرا دهنوی


روز هایی که گذشت ......
ما را در سایت روز هایی که گذشت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6abanam2 بازدید : 139 تاريخ : چهارشنبه 16 فروردين 1396 ساعت: 1:58