هذیان ..

ساخت وبلاگ

من دست میم را می گیرم و تو صندلی های سینما فیلم فروشنده می بینم ..و هی نگاه می کنم به زوج های جوان ..و بعد فکر می کنم من و تو هیچ وقت دوتایی باهم سینما نیامدیم ..هر سه بار با حضور خانوده ات ...دلت نمی خواست حتی سینما دو نفره را ..

فیلم که تمام می شود تو اولین مغازه یک مانتو می خرم ..به تلافی تمام روزهای گریستنم سعی می کنم چیزی بخرم که حالم خوب شه ..حالم خوب نمیشود ..میم نشست وسط چهار باغ و گریست برای کسی که شبیه اویی بود که از زندگی اش رفته بود ..به میم گفتم، او تو انقدر مرد بود که اسمش را نیارد وسط شناسنامه ..بستنی ها اب شد و حال هیچ کدوم از ما خوب نبود ..


تو عکس های دوریین تو من غم انگیز ترین دخترم ...منی که تا چند ماه پیش همه می گفتند خنده هایت قشنگ است ..

دلم برای خودم می سوزد ..خسته ام .کسی با من حرف زد و بعد پایان تمام حرف هایم گفت من به عنوان یک مرد از تو عذرخواهی می کنم ...من عذرخواهی او را نمی خواستم ..من عذرخواهی هیچ کس را نمیخواهم ..من معجزه می خواهم ، بیدارشم و بفهم کابوس بوده ..

خدایا دنیا پر از ادم هایی هست که معجزه می خواهند ..میشه پیامبری مبعوث کنی ..


پ ن 1: نتایج دانشگاه ازاد امده ..رفتم مشخصاتش را چک کردم ..قبول شده ..ارشد ازاد ..می بینی زندگی می گذرد ..

پ ن 2:می فهمم که شما هم خسته شدید از گریه های دختری  که اینجا می نویسه ،
این متن شبیه هذیان های دختری است که تب دارد ..ببخشید ..
عیدتان مبارک ..

روز هایی که گذشت ......
ما را در سایت روز هایی که گذشت ... دنبال می کنید

برچسب : هذیان یک مسلول,هذیان دل شهریار,هذیان چیست,هذیان پاک,هذیان گفتن در خواب,هذیان,هذیان های یک ذهن پریشان,هذیان بزرگ منشی,هذیان گزند و آسیب,هذیان گفتن, نویسنده : 6abanam2 بازدید : 205 تاريخ : چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت: 23:18