سرنوشت

ساخت وبلاگ

دیشب ۱۱ شب مدارک دادگاه امروز به دستم رسید و نشستم بخواندن و تنطیم کردن لایحه برای دعوایی که خودم پیش بینی می کردم شکست بخوریم ...امروز رفتم دادگاه و باختیم ...

بعد ظهر با عین رفتیم گوشی بخرد ..به مناسبت کادو روز زن ...کارت همسرش را کشید و راحت هدیه گران قیمت خودش را خرید ..

اقای الف با اصرار زنگ زد و بیان کرد فردا روز اخر اعتراض است . مدارک تصادف را وسط خیابان به دستم رساند که امشب لایحه را تنطیم کنم .

حالا نشستم و با خودم فکر می کنم ..این همه دویدن ...در حالی که هزار ها زن به سادگی از کارت همسرشون خرج می کنند و این یک امر طبیعی است ...کدام زندگی  بهتر است ...اینکه خودت پناه و تکیه گاه خودت باشی.یا کسی را داشته باشی که همیشه باشد ...همیشه حامی ...

نمی دونم ولی مطمنم زندگی با عشقِ حامی مطمن تر از زندگی ادم هایی مثل من است !

.....

تمام هفته چهره دختر ۱۵ ساله ای که از استرس ناخن ها را فرو می کرد در دستش از جلو چشمم کنار نمی رود...طلاق پدر و مادر .‌ازدواج مجدد مادر ...و قصد تعرض عمو به برادر زاده خودش .. شب منزل پدربزرگ پدری ...خدایا مواطب همه ما باش ..یک قدم تا بزهدیده شدن ..یک قدم تا بزهکار شدن ...

پ ن : از خودم خسته ام ..هرچقدر هم بدوم ..نمی رسم ..

روز هایی که گذشت ......
ما را در سایت روز هایی که گذشت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6abanam2 بازدید : 112 تاريخ : يکشنبه 25 اسفند 1398 ساعت: 2:26