روز هایی که گذشت ...

متن مرتبط با «هر آنچه مرا نکشد» در سایت روز هایی که گذشت ... نوشته شده است

بعدظهر پنج شنبه

  • ساعت یک ربع به چهار بعدظهر است  من ساعت یک کشونده دفتر که مشت خلافکار به ظاهر ذی صلاح ببینم . تمایلی به قبول پرونده ندارم اونا هم تمایل به وعده دروغ دارن ... حال ندارم برم خونه ...میرم یه غذای چرب از مثلا رستوران مشهور نزدیک میگیرم ..مزخرف بود به نظرم.  تبلیغات کاری کرده که چندتا شعبه داشته باشه  بارون می‌آمد..دیشب و امروز دلم تنگه  یکم دست از سر خودم برداشتم ...می خواهم اشتباه برم مسیر را  شاید مسیر اشتباه به مقصد برسه  شایدم من درست و غلط هیچ وقت بلد نبودم  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • حوالی بعدظهر

  • نوشتن سخت شده است چون حوصله قضاوت شدن ندارم . قبل تر ها وبلاگ نوشتن بخشی از پروسه ارام کردنم بود درست مثل راه رفتن  روز های عجیبی را گذاراندم و عمیقا معتقدم زندگی همه ادم  ها وجوه پنهانی دارد که درست در همان وجوه یا عمیقا خوشحال اند یا عمیقا غمگین . وجوه پنهان من ادم غمیگن و خسته ای  است اما ظاهرم دختر قوی است که ادم ها بهش تکیه می کنند و امیدوارن حرفی بزند تا به نتیجه مطلوب خودشون برسند . یک حایی از دلم یک رابطه عاشقانه اشکار می خواهد اما جایی دیگری عمیقا خسته است و حوصله وجرات ندارد و خب کسی هم نیست که واقعا جدی خواستار رابطه باشد . سید تقی سیدی تو یک مجمع شاعرانه یک شعری را می خواند که عمیقا دوستش دارم   کسی واقعا باید مثل این شعر باشد اما نیست و ما عجلتا چایی می نوشیم ...  چه باید کرد با چشمت که در تکرار این لذت جدایى مى شود افسوس و ماندن مى شود عادت بیا عهدی کنیم امروز، روز اول دیدار اگر رفتیم بی برگشت، اگر ماندیم بی منت تو باید سهم من باشی اگر معیار دل باشد ولی دق داد تا دادت به من تقدیر بی دقّت جوانی رفت و در آغوش تو من تازه فهمیدم چه می گویند وقتی می کنند از زندگی صحبت خودت شاید نمی دانی چه کردی با دلم امّا دل یک آدم سرسخت را بردی، خداقوّت! | سید تقی سیدی | هنوز این جنازه به خاک نسپرده شده ( برای خودم ) بخوانید, ...ادامه مطلب

  • از کشتن سهراب به تهمینه چه گفتی

  • اشک .... #از_خون_جوانان_وطن  پ ن : احمقانه است که بنویسی ..غیر عمدی وقتی قانون خودت عمل کشنده را عمدی می داند وقتی اشتباه در هویت رافع مسیولیت و علل موجه نیست ‌.. بمیرید ...بمیرید ..., ...ادامه مطلب

  • زیر پوست شهر

  • این روزها تو شعبه ای هستم که اکثرا  پرونده های امنیت اخلاقی(رابطه نامشروع و...)دارد.راستش تو همین چند روز از ادم های شهر بیشتر ترسیدم.از زن ها و مردهایی که پیام های جنسی بهم دادند در حالی که متاهل بود, ...ادامه مطلب

  • هرروز هفته ...

  • حوصله ندارم. بی خیال تمام جزوه های پخش شده تو اتاق با میم میرویم یک کافه میشنیم.صدای بلبل،حوض آبی اما حالم خوب نمیشه ...از میم جدا میشم تو خیابان راه میرم ..حالم خوب نمیشه ..چایی نبات درست می کنم‌و پنجره را باز می کنم حالم خوب نمیشه ...دیگه هیچ وقت حالم خوب نمیشه ..دلم می خواهد برم کوه ،بام  شهر و بلند بلند گریه کنم.  از کوه اومدم پایین دیگه هیچی یادم نباشه ...دلم می خواهد تمام شم ..., ...ادامه مطلب

  • هرشب تنهایی

  • نشستم تو حرم امام رضا  چه چیز می تواند این حجم از نور را توصیف کند ..... , ...ادامه مطلب

  • بامت بلند باد که دلتنگی ات مرا

  •  بامت بلند باد که دلتنگی ات مرا  از هرچه هست غیر تو بیزار کرده است  فاضل نظری  1) وقتی چشم هایم را  عمل کردم ..نباید چند روز اول گریه می کردم . بغض چنگ انداخته بود تو گلویم ...روز پنجم به اسمون نگاه , ...ادامه مطلب

  • هرشب مردن

  • یه جایی خوندم که عالمی واسه اینکه به دختری که دیده بود فکر نکنه انگشت هاشو را روی اتیش می گرفت تا بسوزه و دردش باعث شه حواسش پرت شه .. من دلم خیلی سوخته اونقدر که دیگه روی اتیش فقط بوی دود میده ... نمی دونم فکر کردن به تو حرومه یا حلال اما نمی دونم باید چه کار کنم که بهت فکر نکنم که بغض نکنم که گریه نکنم ..قاعدتا یه جایی ادم باید اشکش تمام شه ..سرد شه بمیره . التماس و گدایی عشق و نکنه ....خستم ...از این همه نرسیدن ..از این همه دست خالی بودن ..هیشکی نمی دونه چقدر ضعیفم ..از پا افتادم ..از چشم افتادم ... وبلاگه خودمه ..می خواهم توش ناله کنم خوشت نمیاد نخون ‌.., ...ادامه مطلب

  • تلاش کن که برگردی و در کمال خونسردی مرا به خاک بسپاری

  • کارت دانشجویی ام را که تحویل دادم بعض کردم .  این چند روزه فیلم هجوم شهرام مکری را دیدم دوست نداشتم . فیلم ابا جان را دیدم که خیلی مسخره بود ..  با دوستم رفتیم جشن شب یلدا دانشگاه ..یه عالم خوش گذشت ...:) یه کوچلو با خودم مهربون شدم .مثلا امروز خودم بردم دکتر . باشد که رستگار باشم و آزمایش ها را هم بدهم . یلداتون مبارک :)  پ ن 1: یه چیزی هست که هیشکی نمی فهمه ..یک ماه است که باید کاری را انجام بدهم ..انجام ندادم .نشستم به تماشا..که 8دی برسد.  که یخ بزنم از بی رحمی تو ...که بتونم کاری که نمی خواستم را بکنم . نرسیده به  مشهد از دست لایحه وکیل ات زدم زیر گریه .اقای پ نوشت نگران نباش .. من نگران نبودم .نگران جواب حرف های وکیل ات نبودم .. اونقدر حقوق خونده بودم که بدونم ته بازی چی میشه ..اما نگاه کردم و فکر کردم داری تا کجا می ری .. من از خودم گذشتم ..تو نمی فهمی ..من تو سال 94 گیر کردم ...شهریور 96 به دست تو کشته شدم ...و هیچ کس نفهمید .. تلاش کن که برگردی و در کمال خونسردی مرا به خاک بسپاری  بعدا نوشت : برای پ ن 1 : من می خواستم صبر کنم اما تو ازمن بیشتر عجله داری ..  من سکوت می کنم و هیچ کاری نمی کنم ..نگاه می کنم .., ...ادامه مطلب

  • مهر

  • یک مهر خود را چگونه اغاز کردید؟ با خبر خوب قبولی خان دوم ..خدایا شکرت  5 مهر خود را چگونه اغاز کردید ؟ با گرفتن امضا برای دفاع :) مهر جان تا اخر خوب بمان :) سعی می کنم که فراموش کنم که هنگام اذان ظهر یک مهر ،  تو دادگاه زدم زیر گریه ...که مدیر دفتر دادگاه دلش سوخت برایم ..که صدای نوحه می امد ... ادم ها تو یک شب پیر نمیشن ..یک شب نمی میرند ..من یه شبه پیر نشدم ..یه روزه صبور نشدم ..یه شبه نمردم .., ...ادامه مطلب

  • من باختم هرچند اقرار خوبی نیست

  • گفتند: نگذر از غــــرورت، کار خوبی نیستباید خودت فهمیده باشی یار خوبی نیستگفتند: هرگز لشگرت را دست او نسپاراین خائنِ بالفطره پرچم دار خوبی نیستسیگار و تو، هر دو برای من ضرر داریدتو بدتری، هرچند این معیار خوبی نیستترک تو و درک جماعت کار دشواری ستتکرار تنهایی ولی تکرار خوبی نیست...آزادی از تو، انحصار واقعی از منبازیّ شیرینی ست، استعمار خوبی نیستاز هر سه مردِ بینِ بیست و پنج تا سی سالهر سه اسیر چشم ,باختم,هرچند,اقرار ...ادامه مطلب

  • و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید

  • من هیچ وقت  عشق سفر نبودم اما این روزها رزو انلاین هتل ها را چک می کنم. هتل های کاشان را می بینم و ذوق می کنم ،واسه اون خونه های قدیمی که هتل شده اند .. نمی دونم یادته یا نه ..اما اون هتل تو خوانسار را چقدر دوست داشتم دوتایی بریم ... می رم قیمت اتاق های هتل عباسی را چک می کنم .. اخرش اما سرچ میکنم , ...ادامه مطلب

  • هر انچه مرا نکشد مرا قوی می سازد ..

  • بهم گفت می دونی چطوری گرگ ها را تو قطب شمال شکار می کنند ؟..نگاه کردم ...نمی دونستم ... گفت ...یه قالب یخ را پر از تیغ  برنده می کنند و می زارند یخ بزنه ..بعد قالب یخ را اغشته به خون می کنند و دور تادور محوطه را  پر از قالب یخ می کنند .گرگ به دنبال بوی خون می اید و شروع می کند به لیسیدن قالب یخ ... ارام ارام  ،زبانش با تیغ بریده می شود و کم کم خون خودش را می خورد ..انقدر این کار را می کند که بیهوش می شود ...و بعد چند ساعت می میرد ،نه گلوله ای شلیک می شود نه نیزه ای پرتاب می شود .. تو چشم هایم نگاه کرد گفت ..لطفا دیگه اون قالب یخ را لیس نزن ..،بسه هرچقدر تلاش کردی ...گفت حق من نیست .. نشسته بودم جلوی ادمی که ندیده بودم وگریه می کردم ..دیگه گریه هایم بی صدا شده ..یک هو اشک صورتم را خیس می کنه .. بهم گفت هرانچه مرا نمی کشد مرا قوی می کند .. سه هزار دویست و چهل و سه نفر امروز ازمون وکالت دادند که هشتاد نفر انها قبول می شدند ..من گند زدم ..راستش را بخواهید دلم برای خودم میسوزد ..برای  اینکه بیست چهار سالگی همش درد شد ..اذر پارسال چقدر خوشبخت بودم ..5 اذر پارسال اومد دم دانشگاه که برویم مشاو,هر آنچه مرا نکشد ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها